در امتداد سواحل برمه و تایلند قوم چادرنشینی زندگی می کنند که نسبت به سایر انسانها توانایی های خارق العاده ای دارند.
قوم چادرنشین «موآک» که در امتداد سواحل برمه و تایلند زندگی می کنند زندگی عجیبی دارند. آنها قرن هاست برای پیدا کردن موادغذایی بدون هیچ وسایل غواصی و عینکی به اعماق دریا می روند تا نرمتنان و موادغذایی خود را از کف اقیانوس جمع کنند. گفته می شود آنها بدون هیچ وسیله ای می توانند تا عمق حدود ۲۳ متری به اعماق دریا بروند.
غواصی به عمق آب های آزاد یکی از دشوارترین کارها برای یافتن غذا در سراسر جهان است. اما دانشمندان کشف کرده اند که بینایی کودکان موآکی در زیر آب حدود دوبرابر کودکان اروپایی هم سن و سالشان است.
مردمی با نیروهای ما فوق بشری در تایلند + عکس
«آنا گیسلن» از پژوهشگران دانشگاه لوند سوئد بعد از مطالعه درباره قدرت بینایی کودکان موآکی گفت: « این کودکان نرمتن قهوه ای رنگی را از بین سنگ های قهوه ای ته اقیانوس بر می دارند و با خود می برند این در حالی است که برای من دیدن این نرمتنان با عینک ایمنی و مخصوص بسیار دشوار است اما آنها بی هیچ امکاناتی این کار انجام می دهند که از نظر علمی واقعا منطقی نیست.»
گیسلن در ادامه مطالعاتش روی این کودکان به جزیزه «سورین» در تایلند سفر کرد او در این بار می گوید: « هنگامی که با آنها مواجه شدم بعد از مدتی من هم مانند آنها خودم را به آب زدم و با آب خودمانی تر شدم شاید این موضوع کلیشه ای به نظر می رسد اما دسته این کودکان کنار آب مانند مدرسه ماهیها در دریاست.
مردمی با نیروهای ما فوق بشری در تایلند + عکس
گیسلن بعد از مقایسه بینایی ۱۷کودک مورآکی با ۱۸ کودک اروپایی متوجه شد که هیچ تفاوتی در ساختار چشمی آنها وجود ندارد بلکه دلیل این موضوع گیچ کننده تفاوت در قدرت شکست سطح قرنیه چشم است که این قدرت برای دیگر انسانها در زیر آب به میزان زیادی کاهش می یابد. اما کودکان موآکی با غلبه به این موضوع طوری در آب شنا می کنند که انگار زیر آب و روی آب برایشان هیج تفاوتی ندارد.
به گفته خانم گیسلن این موضوع وابسته به ژن و محیط زیست است که انگار این دو به هم تنیده شده اند اما به نظر می رسد که این توانایی قابل آموزش باشد. زندگی عجیب و غریب مردم موآکی و توانایی هایشان در شنا در عمق اقیانوس ها مورد توجه دانشمندان زیادی قرار گرفته است. با این حساب در آینده باید منتظر اخبار بیشتری از این موآکی ها و اتفاقات عجیبشان باشیم.
گردآوری:گروه سرگرمی سیمرغ
[ شنبه 11 / 1 / 1394برچسب:مردمی با نیروهای ما فوق بشری,مردمی با نیروهای ما فوق بشری در تایلند,عکس,مردمی با نیروهای ما فوق بشری در تایلند + عکس,
] [ 18:2 ] [ ----HAM ! D---- ][
اس ام اس جدید برای تبریک سیزده بدر سال 1394
رو پیچ و تاب سبز سبزه ی عید
گره از بخت ما هم کور تر شد
دروغ سیزده هر ساله ی ما
عجب عیدی به نیکویی بسر شد !
*****
فردا تو رامثل سیــزده بــــــه در میکنم
اما نمیدونم یادت را گره بزنم
به لحظه های زندگیم ،
تا بیایی تا بمانی
یا اینکه مثل یه دروغ سیزده فراموشت کنم
******
امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی
قرآنش نگهدارتان ، آینه اش روشنایی زندگیتان
سکه اش برکت عمرتان ، سبزیش طراوت و شادابی دلتان
ماهی اش شوق ادامه زندگیتان را به شما هدیه دهد
سیزده بدر مبارک
*****
این چه رسمی ست ؟
چه کس گفته چنین : با گره سال خود آغاز کنیم ؟
از هزاران گره مانده به راه
تو بیا تا گره ای باز کنیم !
*****
با گره ی دیروزم …
نحسی ی سیزده بدر نشد
بخت بازوان ِ مرا ،
تنهــا آغوش ِ تو باز خواهد کرد
*****
امیدوارم با سیزده بدر غمها ازدلها بیرون و با رفتن به دامان طبیعت
چون شکوفه های بهاری دلهاتون
شاد و غنچه های امید برای آغاز سالی نوشکوفا شود
*****
سلامتی اونایی که حتی یه دونه سبزه هم گره نزدن
ولی یه عمریه دلاشون به هم گره کور خورده !
*****
آمیخته شد نگاه من با نوروز
با هر گل این بهار آتش افروز
تا سال دگر دست به دستت باشم
صد سبزه گره زدم به یادت امروز !
*****
بهار رسید
و هوا پر شده ست از “دوستت دارم”هایی که برایت به دست باد سپرده ام…
مبادا پنجره ات بسته باشد..!
سیزدت مبارک
****
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده ست
دریاب که هفتهی دگر خاک شده ست
می نوش و گلی بچین که تا در نگری
گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شده ست
[ شنبه 11 / 1 / 1394برچسب:اس ام اس,اس ام اس جدید برای تبریک1394,اس ام اس جدید برای تبریک سیزده بدر سال 1394,سیزده بدر,
] [ 17:55 ] [ ----HAM ! D---- ][
[ دو شنبه 1 / 1 / 1394برچسب:اهنگ جدید محسن چاووشی بنام مادر,مادر,محسن چاووشی,اهنگ جدیدی محسن چاووشی,
] [ 17:30 ] [ ----HAM ! D---- ][
پاهایت رو بگذار اینجا...
درست روی قلبم
ببخش مرا...
چیز دیگری نداشتم که فرش قدمت کنم
اهسته قدم بردار اینجا
تارو پود این فرش قرمز پر از گل احساسم است
من شانه امن گریه هایت بودم
دلداده بی چون و چرایت بودم
چشم تو چطور مرا نا دیده گرفت
من عاشق رنگ چشم هایت بودم
طبیعی است
پاییز جای تاسبتان را میگیرد
ولی قبول کن ....
هیچکس جای تورا نمیگیرد
روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند ...
هیچ کس سوار ارابه آفتاب نمی شد و حتی خود کوروش هم قدم در ارابه نمی گذاشت و بعد از ارابه آفتاب کوروش سوار بر اسب می آمد. از آنجا که پادشاه ایران ریش بلند داشت و در اعیاد و روزهای مراسم رسمی، موی ریش و سرش را مجعد می کردند و با جواهر می آراستند. کوروش به طوری که افلاطون و هرودوت و گزنفون و دیگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و در زندگی خصوصی از تجمل پرهیز می کرد، ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید تجمل داشته باشد تا اینکه آن دسته از مردم که دارای قوه فهم زیاد نیستند تحت تاثیر تجمل وی قرار بگیرند. در آن روز کوروش، از جواهر می درخشید و اسبش هم روپوش مرصع داشت و به سوی معبد "بعل" خدای بزرگ صور می رفت و رسم کوروش این بود که هر زمان به طور رسمی وارد یکی از شهرهای امپراطوری ایران(که سکنه آن بت پرست بودند) می گردید، اول به معبد خدای بزرگ آن شهر می رفت تا اینکه سکنه محلی بدانند که وی کیش و آیین آنها را محترم می شمارد.
در حالی که کوروش سوار بر اسب به سوی معبد می رفت، "ارتب" تیرانداز برجسته فینیقی وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کوروش را می کشید!
در صور، مردم می دانستند که تیر ارتب خطا نمی کند و نیروی مچ و بازوی او هنگام کشیدن زه کمان به قدری زیاد است که وقتی تیر رها شد از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرو می رود. در آن روز ارتب یک تیر سه شعبه را که دارای سه پیکان بود بر کمان نهاده انتظار نزدیک شدن موسس سلسله هخامنشی را می کشید و همین که کوروش نزدیک گردید، گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن رها کرد. صدای رها شدن زه، به گوش همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود. در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید، اسب کوروش سر سم رفت. اگر اسب در همان لحظه سر سم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل می رسانید. کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد و افراد گارد جاوید که عقب او بودند وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند که مبادا تیر دیگر به سویش پرتاب شود، چون بر اثر شنیدن صدای زه و سفیر عبور تیر، فهمیدند که نسبت به کوروش سوءقصد شده است و بعد از این که وی را سالم دیدند خوشوقت گردیدند، زیرا تصور می نمودند که کوروش به علت آنکه تیر خورده به زمین افتاده است.
در حالی که عده ای از افراد گارد جاوید کوروش را احاطه کردند، عده ای دیگر از آنها درخت را احاطه کردند و ارتب را از آن فرود آوردند و دست هایش را بستند...
کوروش بعد از اینکه از اسم و رسم سوءقصد کننده مطلع گردید گفت که او را نگاه دارند تا اینکه بعد مجازاتش را تعیین نماید و اسب خود را که سبب نجاتش از مرگ شده بود مورد نوازش قرار داد و سوار شد و راه معبد را پبش گرفت و در آن معبد که عمارتی عظیم و دارای هفت طبقه بود مقابل مجسمه بعل به احترام ایستاد. کوروش بعد از مراجعت از معبد، امر کرد که ارتب را نزد او بیاورند و از وی پرسید برای چه به طرف من تیر انداختی و می خواستی مرا به قتل برسانی؟
[ جمعه 22 / 11 / 1393برچسب:بخشندگی کوروش کبیر,داستان کوتاه,داستان,کوروش کبیر,
] [ 10:45 ] [ ----HAM ! D---- ][
سرهنگ سدر من میان نوه اش آمد و گفت: بابابزرگ این ماه برایم یک دوچرخه میخری؟او نوه اش را خیلی دوست می داشت، گفت: حتماً عزیزم، حساب کرد ماهی ۵۰۰ دلار حقوق بازنشستگی میگیرم و حتی در مخارج خانه هم می مانم. شروع کرد به خواندن کتاب های موفقیت.
در یکی از بندهای یک کتاب نوشته بود: قابلیت هایتان را روی کاغذ بنویسید. او شروع کرد به نوشتن.
دوباره نوه اش آمد و گفت: بابا بزرگ داری چه کار می کنی؟
پدربزرگ گفت: دارم کارهایی که بلدم را مینویسم. پسرک گفت: بابابزرگ بنویس مرغ های خوشمزه درست می کنی. درست بود.
پیرمرد پودرهایی را درست می کرد که وقتی به مرغ ها میزد مزه مرغ ها شگفت انگیز می شد.
او راهش را پیدا کرد. پودر مرغ را برای فروش نزد اولین رستوران برد اما صاحب آنجا قبول نکرد، دومین رستوران نه، سومین رستوران نه، او به ۶۲۳ رستوران مراجعه کرد و ششصدوبیست و چهارمین رستوران حاضر شد از پودر مرغ استفاده کند.
امروز کارخانه پودر مرغ کنتاکی در ۱۲۴ کشور دنیا نمایندگی دارد و اگر در آمریکا کسی بخواهد عکس سرهنگ ساندرس و پودر مرغ کنتاکی را جلوی در رستورانش بزند، باید ۵۰ هزار دلار به این شرکت پرداخت کند
[ جمعه 15 / 11 / 1393برچسب:داستان,داستان کوتاه,امید بخش,
] [ 11:50 ] [ ----HAM ! D---- ][
يک کشتي گرفتار درياي طوفاني شد و غرق شد و تنها دو تن از سرنشينان اين کشتي که شنا بلد بودند توانستند خود را به يک جزيره خشک کوچکي برسانند.
اين دو نفر دو دوست قديمي بودند. به جزيره که رسيدند فهميدند راهي براي نجات در اين جزيره ندارند جز اينکه به درگاه خداوند دعا کنند تا آنان را نجات دهد. براي اينکه بفهمند دعاي چه کسي مؤثرتر است، جزيره را به دو قسمت تقسيم کردند و هر يک در بخش خود شروع به دعا کردند.
مرد اول از خدا غذا خواست. صبح روز بعد، يک درخت پر از ميوه را در کنار خود ديد. مرد خوشحال شد و مشغول خوردن ميوهها شد. قلمرو مرد دوم همانطور خشک و لم يزرع باقي ماند و چيزي عايدش نشد.
پس از يک هفته، مرد اول احساس تنهايي ميکرد و از خداوند طلب يک همدم کرد. روز بعد کشتي ديگري غرق شد و تنها نجات يافته آن يک زن بود که به طرف جزيره شنا کرد و به مرد اول رسيد. در طرف ديگر جزيره، مرد دوم چيزي نداشت.
چيزي نگذشته بود که مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس، و غذاي بيشتر کرد. روز بعد، انگار که سحر و جادويي شده باشد همه چيزهايي که مرد اول خواسته بود برايش فراهم شده بود. با اين حال، مرد دوم هنوز هيچ چيز برايش آماده نشده بود.
در نهايت، مرد اول دعا کرد که يک کشتي به جزيره برسد تا او و همسرش بتوانند جزيره را ترک کنند. صبح روز بعد، يک کشتي در سمتي از جزيره که مربوط به مرد اول بود لنگر انداخت. مرد اول با همسرش سوار کشتي شدند و تصميم گرفت مرد دوم را تنها در جزيره رها کند.
مرد اول فکر کرد که دوستش شايسته دريافت نعمتهاي خداوند نيست چون به هيچ يک از دعاهاي او پاسخ داده نشده بود.
وقتي کشتي در حال ترک جزيره بود، مرد اول صدايي غرشوار از آسمانها شنيد: «چرا دوست خود را در جزيره تنها ميگذاري؟»
مرد اول جواب داد: «اين نعمات براي من است چون من بودم که براي دريافت آنها دعا کردم. دعاهاي دوستم مستجاب نشد پس سزاوار چيزي نيست.»
صدا با حالتي توبيخگونه به او گفت: «تو اشتباه ميکني! دوست تو تنها يک دعا کرد که به من به آن پاسخ دادم. اگر دعاي او را مستجاب نميکردم، تو هيچ يک از اين نعمتها را دريافت نميکردي.»
مرد اول گفت: «به من بگو دوستم چه دعايي کرده بود که من بايد همه اينها را مديون او باشم؟»
صداي آسماني گفت: «او دعا کرد که به همه دعاهاي تو پاسخ داده شود.»
همه ميدانيم که نعماتي که به ما عطا ميشوند فقط نتيجه دعاهاي ما نيست بلکه عامل اصلي آن دعاهاي ديگران در حق ماست. براي دوستان خود ارزش قائل شويد و کساني که شما را دوست دارند تنها نگذاريد.
[ پنج شنبه 25 / 10 / 1393برچسب:دوستت را تنها نگذار,,,,
] [ 13:18 ] [ ----HAM ! D---- ][
[ پنج شنبه 25 / 10 / 1393برچسب:تصاویر,خارق العاده,تصاویر خارق العاده,طبیعت,زیبایی های طبیعت,تصاویر خارق العاده از زیبایی های طبیعت,
] [ 11:8 ] [ ----HAM ! D---- ][
تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا میکرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم میدوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمیآمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد ....
تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»
صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک میشد از خواب برخاست، آن میآمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!».
[ جمعه 17 / 10 / 1393برچسب:خدا همیشه باماست,
] [ 13:37 ] [ ----HAM ! D---- ][
رستوران نمک در شیراز، با طراحی ویژه و منحصر به فردی به زیربنای ۱۵۰ متر مربع و در دو طبقه واقع شده است. نمک به عنوان قویترین و ایمنترین عنصر طبیعی با خاصیت گندزدایی جهت طراحی یک رستوران با اهداف معماری سبز مورد توجه گروه طراحی قرار گرفت. نمک طبیعی با انتشار یونهای cl2 و o2 هوای پیرامون خود را تصفیه نموده و هوای الوده شهری را به نحوی فیلتر مینماید. گروه طراحی این پروژه با توجه به قرارگیری معادن نمک طبیعی و دریاچهها در نزدیکی پروژه که از آنها نمک تهیه میشود، بر آن شد که کل رستوران را از اشکال مختلف نمک چون پودر، سنگ و لایههای فشرده نمکی بسازد.
ادامه مطلب
[ شنبه 16 / 10 / 1393برچسب:یک رستوران عجیب و غریب در شیراز,رستوران عجیب و غریب در شیراز,
] [ 17:8 ] [ ----HAM ! D---- ][
انــقد مهربــون بــودم کــه
حــآلــا
بایــد بــه خیــلیـا ثابــت کنـم
کــــــه
احـــمـق نیــسـتـــــم
استادی قبل از شروع کلاس فلسفه اش در حالی که وسایلی را به همراه داشت در کلاس حاضر شد. وقتی کلاس شروع شد بدون هیچ کلامی شیشه خالی سس مایونزی را برداشت و با توپ های گلف شروع کرد به پر کردن آن.
سپس از دانشجویان پرسید که آیا شیشه پر شده است؟ آنها تایید کردند. در همین حال استاد سنگریزه هایی را از پاکتی برداشت و در شیشه ریخت و به آرامی شیشه را تکان داد.
سنگریزه ها با تکان استاد وارد فضاهای خالی بین توپ های گلف شدند و استاد مجددا پرسید که آیا شیشه پر شده است یا نه؟ دانشجویان پذیرفتند که شیشه پر شده است…
این بار استاد بسته ای از شن را برداشت و در شیشه ریخت و شن تمام فضای های خالی را پر کرد. استاد بار دیگر پرسید که آیا باز شیشه پر شده است؟ دانشجویان به اتفاق گفتند: بله!
استاد این بار دو ظرف از شکلات را به حالت مایع در آورد و شروع کرد به ریختن در همان شیشه به طوری که کاملا فضاهای بین دانه های شن نیز پر شود. در این حالت دانشجویان شروع کردند به خندیدن.
وقتی خندیدن دانشجویان تمام شد استاد گفت: “حالا”، ” می خواهم بدانید که این شیشه نمادی از زندگی شماست. توپ های گلف موارد مهم زندگی شما هستند مانند: خانواده، همسر، سلامتی و دوستان و اموالتان است. چیز هایی که اگر سایر موارد حذف شوند زندگی تان چیزی کم نخواهد داشت. سنگریزه ها در واقع چیز های مهم دیگری هستند مانند شغل، منزل و اتومبیل شما. شن ها هم همان وسایل و ابزار کوچکی هستند که در زندگی تان از آنها استفاه می کنید…
و این طور صحبتش را ادامه داد: اگر شما شن را در ابتدا در شیشه بریزید در این صورت جایی برای سنگریزه ها و توپ های گلف وجود نخواهد داشت. و این حقیقتی است که در زندگی شما هم اتفاق می افتد. اگر تمام وقت و انرژِی خود را بر روی مسائل کوچک بگذارید در این صورت هیچگاه جایی برای مسائل مهم تر نخواهید داشت. به چیز های مهمی که به شاد بودن شما کمک می کنند توجه کنید.در ابتدا به توپ های گلف توجه کنید که مهم ترین مسئله هستند. اولویت ها را در نظر آورید و باقی همه شن هستند و بی اهمیت.
دانشجویی دستش را بلند کرد و پرسید: پس شکلات نماد چیست؟
استاد لبخند زد و گفت: خوشحالم که این سئوال را پرسیدی! و گفت: نقش شکلات فقط این است که نشان دهد مهم نیست که چه مقدار زندگی شما کامل به نظر می رسد مهم این است که همیشه جایی برای شیرینی وجود دارد.
[ شنبه 9 / 10 / 1393برچسب:پند,فلسفه زندگی,
] [ 12:32 ] [ ----HAM ! D---- ][
آهنگ بیسار زیبای محسن چاووشی بنام قهوی قجری
جزو البوم پاروی بی قایق
با کیفیت بالا و حجم کم
برای دانلود کلیککنید
دانلود کنید ضرر نمیکنید.
[ پنج شنبه 17 / 7 / 1393برچسب:آهنگ محسن چاووشی بنام قهوی قجری,آهنگ,آهنگ بیسار زیبای محسن چاووشی,محسن چاووشی بنام قهوی قجری,قهوی قجری,محسن چاووشی,آهنگ بیسار زیبای محسن چاووشی بنام قهوی قجری,
] [ 19:47 ] [ ----HAM ! D---- ][